ولی شجاعت با حماقت فرق می کنه.
حتی از این نترسیدم که بفهمی کی ام.
فقط می خواستم بدونی.
من شروع کردم به یاد گرفتن رنگ مورد علاقت،
تو بهم ی لبخند هدیه دادی،
شروع کردم به یاد گرفتن تو،
بعد پیام هامون کوتاه و کوتاه تر شد،
و لبخندی که به آسونی بهم داده بودی رو به همون آسونی ازم گرفتی.
این شعر،
قاعدتا با خوندنش یاد تو افتادم. خوابم تعبیر شد. دارم بهت پیام میدم بدون اینکه حتی بدونی کی پشت این تکسته. ممکنه مسخره م کنی، عصبانی بشی یا فکر کنی هنوز همونقدر احمقم. مهم نیست. حتی مهم نیست که نتونی بفهمی یعنی چی.مهم اینه که کل حرف های من توی اون شعر خلاصه می شد.
+ خود درگیر شنیدی؟
تا وقتی پشت تک تک این اهنگا اسم تو هست ، چه انتظاری میره؟
ما دقیقا چی بودیم؟ فرق حسودی و غبطه بزرگه.